بهترین تریدرهای فارکس چه کسانی هستند و رمز موفقیت آنها چیست؟
چه یک معاملهگر مبتدی باشید و چه یک تریدر حرفهای، به احتمال زیاد شما نیز دنبال کسب سود هستید. تا اینجای کار هیچ مشکلی وجود ندارد، ولی متاسفانه اکثر افرادی که وارد بازارهای مالی به خصوص مارکت فارکس میشوند، سودای یک شبه پولدار شدن و ره صد ساله پیمودن دارند.
اگر شما هم جزو این دسته از افراد هستید، باید همین ابتدای کار به شما بگوییم که بازار فارکس جای مناسبی برای شما نیست. ضرب المثل بسیار قشنگی در فرهنگ ما ایرانیان وجود دارد که میگوید: نابرده رنج گنج میسر نمیشود مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد.
موفق شدن در هر کاری، نیازمند آموزش و آگاهی، تمرین، پشتکار و شهامت است. شاید اکثریت تریدرهای جهان همگی با هم یک آرزوی بزرگ داشته باشند و آن هم این است که، چطور میشود تبدیل به یک تریدر موفق و پولساز شد.
در یکی دیگر از سری مقالات فارکس وبسایت دنیای ترید، این بار میخواهیم شما را با بهترین تریدرهای موفق جهان آشنا کنیم و رمز موفقیتشان را با شما به اشتراک بگذاریم.
نکاتی که قرار است با هم در این مقاله یاد بگیریم، به شرح زیر است:
چه تعداد از معاملهگران فارکس موفق هستند، مهارتهای معاملهگری، بهترین تریدرهای فارکس در دنیا و رمز موفقیت آنها، آیا برای موفق شدن در فارکس باید نابغه بود و نتیجه گیری.
چه تعداد از معاملهگران فارکس موفق هستند؟
به نظر شما معاملهگران بزرگ دنیا چه چیزی دارند که آنها را از دیگر تریدرها، متمایز میکند؟ یک آمار بسیار معتبر نشان میدهد که حدود 90 درصد از تریدرهای جهان، موفق نمیشوند! حتی برخی رسانهها این آمار را 95 درصد اعلام میکنند.
شاید با خواندن این آمار شوکه شده باشید! یا شاید هم با خودتان میگویید که احتمالا این شغل مناسب شما نیست، صبر کنید. دلیل این آمار به نحوه نگرش آنها، عملکرد ضعیف، آموزش ندیدن، تمرین نکردن در فضای دمو، نداشتن انضباط و استراتژی شخصی و بسیاری چیزهای دیگر برمیگردد.
پس، چه چیزی آن 5 تا 10 درصد دیگر را از دیگر معاملهگران، جدا میکند؟
احتمالا با خودتان فکر میکنید که اگر تنها 5 تا 10 درصد تریدرهای فارکس موفق هستند، حتما این معاملهگران باید نوابغ بینظیری باشند و یا خداوند به آنها ویژگیهای بینظیری را عطا کرده باشد. عجله نکنید! در ادامه این مقاله به نکاتی طلایی درباره دلیل موفقیت این گروه اقلیت در فارکس، خواهیم پرداخت.
مهارتهای معاملهگری
قبل از اینکه کمی جلوتر برویم، میخواهم تا شما هم با تعریف موفقیت در بازارهای مالی و فارکس، آشنا شوید. به محض اینکه صحبت از موفقیت می شود احتمالا ذهن شما نیز معطوف تریدرهایی میشود که فقط قادرند خوب پول دربیاورند!
ولی باید به شما بگوییم که منظور ما از موفقیت، اصلا پول نیست. چیزهای خیلی زیادی وجود دارد که یک تریدر را موفق میکند.
تریدرهای موفق کسانی هستند که عاشق کارشان هستند و با شور و شوق زیادی روزشان را آغاز میکنند. در حقیقت آنها عاداتی را درون خودشان پرورش دادهاند که باعث موفقیت و وجه تمایزشان با دیگر معامله گران میشود.
در ادامه این مقاله، ما برخی مهارتهای معاملهگران موفق را به شما یاد خواهیم داد.
تریدرهای موفق همیشه استراتژی خاص شخصی خودشان را دارند و به آن استراتژی، پایبند هستند. از آنجایی که فارکس یک شغل بدون مدیر است، امکان اینکه شما خیلی از اصول بازار را زیر پا بگذارید، بسیار زیاد است.
یکی از مهارتهای بزرگ معاملهگری، صبر کردن است. چه بسیارند معاملهگرانی که به شدت عجول هستند و هنوز معاملهشان به ثمر نرسیده، از پوزیشنی که در سود است، خارج میشوند. این دسته از معاملهگران که بسیار هم زیاد هستند، همان افرادی هستند که اگر گیاهی بکارند، هر روز خاک اطراف آن گیاه را زیر و رو میکنند و با تعجب از عدم رشد گیاه، در آخر از انجام آن کار منصرف میشوند.
یکی دیگر از مهارتهای بزرگ تریدرهای موفق، احساساتی عمل نکردن است. بازارهای مالی به خصوص مارکت فارکس، جای تریدرهای احساساتی نیست. اگر شما به عنوان یک معاملهگر حرفهای استراتژی خودتان را داشته باشید، هرگز با نوسانات بازار به هم نمیریزید.
معاملهگران بزرگ همیشه حد ضرر میگذارند و قبل از ورود به هر معاملهای، ریسکشان را مدیریت میکنند. آنها نحوه استفاده از اهرم یا لورجها را خوب میدانند و هرگز تمام سرمایهشان را به خطر نمیاندازند.
فراموش نکنید که بازار فارکس جای قمار کردن نیست!
یکی از بزرگترین مهارتهایی که تریدرهای موفق یاد گرفتهاند این است که آنها به خوبی میدانند، ضرر کردن بخش بزرگی از بازار فارکس است. ولی تفاوت آنها با آماتورها در این است که حرفهایها یاد گرفتهاند چطور ضررهایشان را کم و سودهایشان را زیاد کنند.
معاملهگران موفق، هرگز به صرف اینکه فقط معاملهای کرده باشند، وارد بازار نمیشوند. اگر فرصت معاملاتی مطابق با استراتژیشان پیدا کنند، ترید میکنند در غیر این صورت، هرگز وارد مارکت نمیشوند.
یکی از بزرگترین تفاوتهای معاملهگران موفق و ماهر، بالا بردن دانش و آگاهی، از طریق یادگیری تحلیل تحلیل تکنیکال فارکس، تحلیل فاندامنتال فارکس و روانشناسی بازار فارکس است.
یادتان باشد تریدرهای موفق، از شکم مادرشان موفق زاییده نمیشوند بلکه آنها شروع به آموزش مهارتهایی میکنند که دیگران حاضر نیستند بهای یادگیری آنها را بپردازند.
بازار فارکس هم مثل دیگر بازارهای جهان، از عدهای افراد حرفهای و به نام تشکیل شده است. به عنوان مثال هر وقت سخن از بهترین سرمایهگذاران حال حاضر جهان میشود، همه به یاد فرانکلین گراهام و وارن بافت میافتند.
هر زمان کسی درباره شطرنج سخنی به میان می آورد، کسی نیست که به یاد، گری کاسپاروف روسی نیفتد. این مساله در بازار فارکس نیز صادق است. در این قسمت مقاله، قصد داریم تا شما را با برخی از نوابغ دنیای ترید آشنا کنیم.
1- جورج سوروس (George Soros)
بهترین معاملهگر بازار ارزهای بین المللی فارکس، جورج سوروس است. وی متولد 1931 و اهل مجارستان است. هیچ تریدر حرفهای نیست که درباره ترید جادویی سوروس در سال 1992، زمانی که از فروش پوند انگلستان میلیاردها دلار به جیب زد، نداند. از جورج سوروس به عنوان کسی که بانک مرکزی انگلستان را ورشکست کرد، یاد میکنند.
2- جیمز سایمونز (James Simmons)
نفر بعدی، جیمز سیمونز (James Simmons) است. وی یکی از موفقترین روسای موسسات مالی و سرمایهگذاری حال حاضر جهان است. در واقع ایشان را به عنوان موفقترین مدیر حال حاضر موسسات سرمایهگذاری میشناسند.
در زمان رکود و بحران مالی سال 2008 که تقریبا همه معاملهگران مینالیدند و در ضرر بودند، جیمز موفق شد تا 80% بازگشت سرمایه و سودآوری داشته باشد.
3- استانلی دراکن میلر (Stanley Druckenmiller)
سومین تریدری که در لیست ما قرار دارد، استانلی دراکن میلر (Stanley Druckenmiller) امریکایی است. وی مدیریت یکی از شرکتهای سبدگردان را بر عهده دارد و در حال حاضر یکی از بهترین تریدرهای فارکس در جهان است. پیش از اینکه وی مستقلا شرکت سرمایهگذاری خود را راه اندازی کند، بهترین معاملهگر جورج سوروس بوده است.
استانلی نیز در معامله بسیار بزرگ سال 1992 و فروش پوند انگلستان سهیم بود. ایشان یکی راز موفقیت ثروتمندان دنیا چیه؟ از بزرگترین سخنرانان در رویدادهای بزرگ بینالمللی مثل نشستهای جهانی اقتصاد و کنفرانسهای بزرگ است. وقتی دراکن میلر صحبت میکند، تمام سرمایهگذاران سرا پا و با جان دل به سخنان وی، گوش میسپارند.
4- بیل لیپشوتس (Bill Lipschutz)
تریدر حرفهای بعدی لیست ما، بیل لیپشوتس (Bill Lipschutz) است. بیل به این مشهور است که موفق میشود 12.000 دلار امریکا را به 250.000 دلار تبدیل کند و سپس تمام سرمایه خود را از دست میدهد. جالب است بدانید که وی تمام پولش را تنها در یک ترید، از دست داد.
بیل بعد از این شکست تلخ، درس بسیار گرانبهایی درباره مدیریت ریسک میآموزد و سپس به دانشگاه میرود تا در دوره MBA تحصیل کند. پس از گذراندن این دوره، به برادران سلیمان میپیوندد و شرکتی در راستای معاملات ارزی تاسیس میکند. بعد از آن بیل به تنهایی و برای خودش، شرکت مدیریت سرمایه گذاری Hathersage را راه اندازی کرد.
ایشان در حال حاضر سالانه 300 میلیون دلار درآمد دارد.
5- بروس کاونر (Bruce Kovner)
آخرین نابغه لیست ما، بروس کاونر (Bruce Kovner) است. بروس در سال 1945 دیده به جهان گشود و در حال حاضر یکی از موفقترین مدیران موسسات و صندوقهای مالی بینالمللی است. وقتی که کاونر 32 ساله بود، شرکت Caxton را تاسیس کرد.
وی سرمایه اولیه خود را توسط اعتباری که روی کارت بانکیاش بود جور کرد؛ به زبانی ساده، با کارت اعتباری یا همان Credit Card خود توانست این مبلغ ناچیز اولیه را، فراهم کند.
بروس در یک معامله قرارداد آتی، مقداری لوبیا خرید و سپس 20.000 دلار امریکا به جیب زد. امروزه صندوق Caxton با بیش از 14 میلیارد دلار دارایی تحت مدیریت، یکی از موفقترین صندوقهای سرمایهگذاری در جهان است.
فراموش نکنید که معاملهگران بسیار زیاد دیگری نیز وجود دارند که موفق شدهاند قلههای وال استریت را فتح کنند. نکتهای که برای ما و شما مهم است این است که، وجه تمایز این تریدرهای بزرگ را با بقیه معاملهگران بدانیم.
رمز موفقیت تریدرهای بزرگ
یادتان باشد هیچ قرص، آمپول یا دوای جادویی وجود ندارد که این نوابغ بزرگ دنیای ترید و معاملهگری استفاده کنند و شما از آن بی خبر باشید. یادتان باشد که مارکت درست مثل یک اقیانوس است و تریدرها، موج سوار. این موج سواری نیاز به کمی استعداد، تعادل، صبر، استفاده از ابزار مناسب، روانشناسی و غیره دارد.
حال، سوال اینجاست که کدام انسان عاقل است که درون یک دریای طوفانی و پر از کوسههای خطرناک، موج سواری کند؟!
اولین رمز مشترک بین تمام تریدرهای حرفهای و موفق بازار، کسب دانش و آگاهی و شروع به یادگیری است. در واقع دانش، کلید موفقیت در هر زمینه و درست نقطه مقابل جهل و نادانی است. منظور کلی ما از یادگیری و آموزش دیدن، تحلیل تکنیکال، تحلیل فاندامنتال و روانشناسی مارکت است.
در ادامه به توضیح نکات طلایی میپردازیم که چکیده تجربه اکثر تریدرهای حرفهای و موفق بازار است.
بعد از یادگیری گام اول، زمان به کارگیری و استفاده از علم و دانشی است که کسب کردهاید. شما باید یک حساب مجازی و غیر واقعی با یک بروکر خوب و قابل اعتماد که تمام مجوزهای لازم را در اختیار دارد، باز کنید.
سپس اگر گام اول را خوب آموخته باشید، میدانید که باید یک استراتژی مناسب شخص خودتان داشته باشید. استراتژی شما باید تمام این موارد را پوشش دهد: چه نوع شخصیتی دارید؛ آیا اهل ریسک هستید یا خیر؟ پاسخ این سوال شما را به مرحله بعد یعنی انتخاب نوع مارکت و دارایی مورد نظرتان، منتقل میکند.
دوست دارید معاملهگر ارزها باشید یا کامودیتی؟ آیا مایلید در بازار سهام سرمایهگذاری کنید یا بازار اوراق قرضه آمریکا؟ پس از انتخاب نوع دارایی، باید شروع به ترید کردن در فضای دمو کرده تا بتوانید خودتان و آموختههایتان را محک بزنید.
بعد از مشاهده نتایج آزمون و خطاها در فضای غیر واقعی، نوبت داشتن نظم و انضباط در معاملههایتان است. اینکه دید شما به بازار فارکس چیست، در نحوه تریدهای شما بسیار اهمیت دارد. آیا فارکس را مثل قمار کردن میبینید و یا واقعا قصد دارید یک تریدر حرفهای باشید؟
تمام معاملهگران حرفهای یک دستورالعمل بسیار ساده دارند که خودشان را ملزم به اجرای آن میکنند. آنها تمام ریسکهایشان را مدیریت میکنند، برای تمام معاملاتشان حد ضرر میگذارند و هرگز با بیشتر از 2 تا 3 درصد سرمایهشان وارد معاملهای نمیشوند.
اگر تجربه سومین تریدر حرفهای ما؛ استانلی را به یاد داشته باشید، میدانید که ایشان تمام سرمایه خود را به خاطر نگذاشتن حد ضرر، از دست داد.
معاملهگران موفق هرگز مخالف روند بازار ترید نمیکنند. آنها جمله مشهوری دارند که میگوید: روند دوست شما است. پس فراموش نکنید که هیچ وقت با مارکت لجبازی نکنید.
حرفهایهای بازار واقعبین و مسئولیتپذیر هستند و اکثر آنها یک ژورنال معاملاتی برای ثبت تمام تریدهایشان دارند تا بتوانند الگوهای مخربشان را کشف کرده و از انجام اشتباهات تکراری، خودداری کنند.
تریدرهای حرفه ای یک سیستم معاملاتی مناسب با شخصیتشان دارند. به عنوان مثال اینکه چه نوع تریدری میخواهید باشید: اسکالپر و کوتاه مدت، میان مدت و یا معاملهگر بلند مدت.
برخی از تریدرها تمایل به خریدن سهامهای خوب بنیادی مثل اپل و نگه داشتن آنها دارند و برخی دیگر چون وقت کافی برای رصد کردن تریدهایشان ندارند، در کمتر از چند ساعت شیرجهای درون بازار میزنند و برای خوشان صیدی دست و پا میکنند.
چقدر بازده در سال نیاز شما را برآورده میکند؟ آیا معاملهگر صبوری هستید یا تحمل اضطرابهای ناشی از تریدهای روزانه را ندارید؟ آیا شخص فعالی هستید و یا در تصمیمگیریهایتان زیاد تعلل میکنید؟ چقدر میتوانید برای تریدهایتان زمان بگذارید؛ تمام وقت، پاره وقت و یا چیزی بین این دو؟
پاسخ به این سوالات و سوالاتی از این دست، به شما کمک بزرگی میکند تا بتوانید یک سیستم معاملاتی خوب و مناسب با خصوصیات فردی و شخصیتان بسازید.
فراموش نکنید اینها برخی از رموز موفقیت تریدرهای حرفهای و به نام بازار فارکس است که ماحصل ساعتها آزمون و خطا، دانش و آگاهی و بسیاری چیزهای دیگر است.
جمله معروفی است که میگوید: اگر فردی در گوشهای از جهان موفق به کسب پیروزی چشمگیری شده است، چنانچه شما نیز همان گامها را بردارید، موفق و سربلند خواهید شد.
اگر تا اینجای این مقاله را با دقت مطالعه کرده باشید، پاسخ این سوال را پیشاپیش می دانید. در هیچ کجای تجارب این افراد، ما حرفی از اینکه فلان تریدر از ابتدای به دنیا آمدنش یک نابغه بوده، نزدیم.
برای تبدیل شدن به یک تریدر موفق و حرفهای، هیچ نیازی به اینکه یک نابغه باشید، نیست. موفقیت در بازار فارکس در عین اینکه بسیاری افراد فکر میکنند دشوار و مشکل است، اصلا این طور نیست.
فرمول نهایی موفقیت در بازار فارکس بدین گونه است:
کسب دانش و آگاهی + انتخاب دارایی مورد نظر + تمرین در فضای دمو + داشتن یک سیستم معاملاتی مناسب با شخصیت شما + رعایت حد ضرر، انتخاب نسبت ریسک به ریوارد مناسب و مدیریت ریسک صحیح + ثبت تریدها در یک ژورنال معاملاتی + مقداری صبر و شکیبایی و پرهیز از تریدهای وسواسی.
نتیجه گیری
اگر قصد دارید در بازار فارکس بمانید و فارکس را به چشم یک ماشین قمار و پولسازی که قرار است شما را یک شبه ثروتمند کند نگاه نمیکنید، پیام واضح و شفاف این مقاله را که حاصل ساعتها تلاش تیم کارشناسان دنیای ترید و سالها تجربه معاملهگران حرفهای جهان است، به خوبی دریافت کردهاید.
حال که با برخی از بهترین تریدرهای حرفهای حال حاضر جهان در بازار فارکس و قسمت مهمی از رموز موفقیت آنها آشنا شدید، زمان آن است که بروید و این تجارب ارزنده را امتحان کنید.
مطمئن باشید که با بکارگیری اصول سادهای که در این مقاله بسیار ارزشمند مطالعه کردید، زندگی مالی شما عوض خواهد شد. فراموش نکنید که اکثر افراد نابغه، از شکم مادرشان نابغه زاییده نشدهاند بلکه با تمرین و تکرار خودشان را تبدیل به افرادی حرفهای کردهاند.
۹ راز موفقیت در زندگی که باید بدانید!
موفقیت برای همه ما میتواند معنای متفاوتی داشته باشد.
به گزارش ایسنا بنابر اعلام بارسا، برای برخی افراد، ممکن است به معنای دستیابی به یک موقعیت اجتماعی خاص و عالی در زندگی یا شهرت باشد و برای برخی، به معنای خوشحالی و خشنودی و رضایت واقعی حتی بدون داشتن چیزهای خاص در زندگی است.
موفقیت چیست؟
موفقیت (برعکس شکست) وضعیت دستیابی و انجام یک هدف است. موفقیت به معنای دستیابی به چشماندازهای مورد نظر و اهداف برنامهریزی شده است. علاوه بر این، موفقیت میتواند یک موقعیت اجتماعی خاص باشد که توصیف کننده یک فرد مرفه است که میتواند به دلیل نتیجه مطلوب خود به شهرت دست پیدا نماید. فرهنگ لغت نیز موفقیت را به شرح زیر توصیف مینماید: "دستیابی به ثروت، رفاه ویا شهرت".
هر فردی در مورد موفق بودن در زندگی متفاوت فکر میکند و موفقیت را به گونهای دیگر تعریف میکند، بنابراین تعریفی که عام بوده و برای همه مناسب باشد نمیتواند وجود داشته باشد. بسیار مهم است که دقیقاً بدانید موفقیت در زندگی را چگونه تعریف کنید! آگاه باشید که موفقیت و رفاه به طور کلی برای شما در زندگی شما چه معنایی دارد.
برای عدهای ممکن است موفقیت در داشتن اتومبیلهای مجلل و یا یک عمارت بزرگ تعریف شود، در حالی که برخی دیگر زندگی پر از شادی را در کنار خانواده به معنای واقعی موفقیت میدانند. هنگامی که متوجه شدید که چه چیزی برای شخص شما مهم است، میتوانید روی چشم اندازها و اهداف خود متمرکز شوید.
یکی از مهمترین گامهای کلیدی برای رسیدن به موفقیت در زندگی، دانستن معنای موفقیت برای زندگی شخصی است. رسانهها و جامعه به ما اجازه میدهند اغلب به این نتیجه برسیم که داشتن یک زندگی موفق به معنای ثروتمند بودن فوقالعاده و داشتن چیزهای ملموس زیاد است. اما نباید فراموش کرد که معنای موفقیت میتواند در این خلاصه شود که یک زندگی شاد داشته باشید و این دنیا را به مکانی بهتر برای همه تبدیل کنید.
۹ راه رسیدن به موفقیت در زندگی و کار
به کاری که انجام میدهید علاقهمند باشید: اگر به شغلی مشغول باشیم یا به کارهایی ادامه دهیم که واقعاً جز علایق ما نیستند، در واقع در حق خود کوتاهی میکنیم. اگر واقعاً کاری را که میخواهید انجام دهید، خلاقتر، با انگیزهتر، هماهنگتر انجام دهید به احتمال زیاد از نظر مالی بسیار بیشتر رشد خواهید کرد و به موفقیت نزدیکتر خواهید شد.
سخت کار کنید: هرگز خود را گول نزنید، موفقیت از کار واقعا سخت حاصل میشود و ممکن است متوجه شده باشید که اگرچه کارهای سنگینی را انجام میدهید، اما در یک کار به خوبی انجام شده رضایت وجود دارد. به یاد داشته باشید که باید به دیگران تکیه کنید، بنابراین مطمئن شوید که اطراف خود را با همکاران و یا افرادی احاطه میکنید که از اخلاق کاری مشابه شما برخوردارند.
خوب تلاش کنید: افراد موفق برای بزرگ بودن تلاش میکنند نه متوسط بودن. بنابراین به خودتان (و تیم تان) فشار بیاورید تا مطمئن شوید که به پتانسیل نهایی خود رسیدهاید و اتفاقات خوشایند خود را جشن بگیرید، که نه تنها باعث ایجاد اعتماد به نفس در شما و یا تیمتان میشود، بلکه کارمندان شما را در موفقیتهای شما شریک میکند.
تمرکز کنید: تمرکز همیشه باعث موفقیت میشود که بدون تأکید واضح بر آنچه مهمتر است امکانپذیر نیست و رهبران دائماً باید این حقیقت حیاتی را به خود یادآوری کنند. تمرکز نیازمند پیگیری مداوم یک ماموریت و چشمانداز است.
محدودیتها را برطرف کنید: خود را به فکر کردن در حیطه مرزهای زندگیتان محدود نکنید و اجازه ندهید ترس در شما نفوذ پیدا کند. امروزه مردم بیش از حد معمول توقع دارند، بنابراین برای جلب توجه و ایجاد روابط قوی با بازار در هدف خود باید فوق العاده باشید. در حیطه کاریتان، باید نهایت تجربه را راز موفقیت ثروتمندان دنیا چیه؟ ارائه دهید.
با پشتکار باشید: توسعه کسب و کار و کارآفرینی باید از روی عشق انجام شود و هر عشق بزرگی برای به دست آوردن رویای شما به اشتیاق و پشتکار نیاز دارد. اگر چه شکستهایی را تجربه خواهید کرد، اما موفقیت و پیروزی را نیز خواهید یافت.
دوست دارید چه کاری انجام دهید: شما باید بفهمید که چه چیزی را دوست دارید، زیرا موفقیت یک سفر بسیار سخت خواهد بود. دوست داشتن کاری که انجام میدهید باعث میشود وقتی که راهتان سختتر میشود به راه خود ادامه دهید. اگر باران ببارد یا خورشید بدرخشد، این کار را میکنید، زیرا شما آن کار را از صمیم قلب دوست دارید و فراموش نکنید که این یکی از هزاران راز موفقیت است.
رویاهای شما در زندگی چیست: چه خوابی میبینید؟ زندگی رویایی شما و چیزهایی که میخواهید داشته باشید و یا تجربه کنید چیست؟ چه کسی در آن رویاها با شماست؟ در رویاهایتان چه کاری انجام میدهید؟
شکست نباید شما را فلج کند: از اشتباه کردن یا حتی شکست در دراز مدت نترسید. هیچ فرد موفقی از ابتدا موفق نبوده و طعم پیروزی را نچشیده است، همه آنها به نوعی اشتباه کردند و از آنها درس گرفتهاند. بنابراین، باید درک کنید که شکستهای شما چیزی جز پلههای موفقیت شما نیستند.
راز موفقیت «وارن بافت»
مترجم: مریم مرادخانی منابع: INC, CNBC : کارآفرین مشهور آمریکایی و مرد ثروتمند جهان، راز موفقیت خود را «کارکنان عاشق» عنوان میکند. «وارن بافت» میگوید: استخدام نیروهایی که در درجه اول «صداقت» و در عین حال «هوش بالا» و «انرژی فراوان» دارند، میتواند کسبوکار را به نتایج مثبت برساند. اما این، همه چیز نیست. مدیرانی که «آزادی عمل» کارکنان و «هدف محوری» را بر «مدیریت ذرهبینی» ترجیح میدهند، محیطکار را برای «عشق به کار» فراهم میکنند.
وارن بافت، مدیر ارشد هلدینگ برکشایر هاتاوی را همه به واسطه خرد و دانشش در حوزه سرمایهگذاری میشناسند اما او ادعا میکند که موفقیتش را تا حد زیادی مدیون استخدام افراد مناسب است. او که حالا ۹۱ سال دارد، به رهبران توصیه میکند که هنگام ارزیابی کارجوها در فرآیند مصاحبه، راستی و صداقت را در اولویت همه ویژگیها قرار دهند: «ما موقع استخدام به دنبال سه چیز هستیم. به دنبال هوش، انرژی یا ابتکار و راستی هستیم. و اگر فرد، ویژگی آخر را نداشته باشد، اولی و دومی، شما را خواهند کشت چون اگر میخواهید کسی را که صداقت ندارد استخدام کنید، بهتر است تنبل و کودن باشد.» منظور او این است که اگر کارمند مربوطه، هوش و انرژی داشته باشد اما صداقت نداشته باشد، آن دو ویژگی ممکن است به ضررتان تمام شود.
مقصود او از انرژی، انرژی روانی است. کسی که همیشه در حال تفکر است و ایده و درونداد برای ارائه دارد. هوش نیز میتواند طیف وسیعی را شامل شود، از هوش هیجانی گرفته تا نبوغ یا مهارتهای اجتماعی. هوش را به سختی میتوان در فرآیند مصاحبه شناسایی کرد اما شناسایی انرژی به مراتب آسانتر است. زبان بدن و حالت صورت و گفتار، فاکتورهای خوبی برای تشخیص انرژی هستند. اما از همه اینها مهمتر، صداقت و راستی است.
اهمیت راستی و صداقت
این روزها مدیران استخدام باید فرآیند مصاحبه را خوب بررسی کنند تا مطمئن شوند که فرد مورد نظرشان، دارای راستی و صداقت است؛ ویژگی که نمیشود از آن کوتاه آمد. بافت سالها پیش در نامه سالانهاش به سهامداران برکشایر نوشت: «۲۰ سال طول میکشد که برای خودتان وجههای دست و پا کنید و ۵ دقیقه کافیاست تا کاملا خرابش کنید.»
قطعا کارجوهایی هستند که در مصاحبه، عدمصداقت از خود بروز میدهند. این بهخصوص در دوره کرونا مصداق دارد که شرکتها عجله دارند زودتر نیرو استخدام کنند و ممکن است از رفتارهای غیرصادقانه کارمندها چشمپوشی کنند.
کارجوها بیش از آنچه فکر میکنید دروغ میگویند
شرکت چکستر که کارش کمک به سازمانها در بهبود تصمیمگیری استخدام است، چندی پیش از ۴۰۰ کارجو نظرسنجی کرد. نتیجه، شگفتانگیز بود: حدود ۷۸درصد اقرار کردند درباره قابلیتهایشان دروغ گفته یا ممکن است بگویند، مثلا در مورد معدل، دستاوردها، عنوانهای شغلی و حتی معرفها. و جالبتر اینکه وقتی از مدیران استخدام و کارشناسان منابع انسانی درباره معیارهای اخلاقی سوال شد، ۶۶درصد گفتند «اظهارات نادرست یا حتی دروغ را قبول میکنیم، اگر توضیح خوبی برایش وجود داشته باشد، یا اگر نتوانیم کارجوی بهتری پیدا کنیم.»
تنها ۱۶درصد کارجوها گفتهاند هرگز دروغ نمیگویند. چیزی که بیشتر ما را ناراحت میکند این است که این ماجرا، جاده دوطرفه است. یعنی شرکتها هم در آن دخیلند. اغلب شرکتها طی فرآیند استخدام، کارجوهای فریبکار را از گزینههایشان حذف نمیکنند. در حقیقت، ۶۶درصد کارفرماها اجازه میدهند کارجو، از دروغی که گفته قسر در برود. تنها ۳۴درصد شرکتها فردی که دروغ گفته را هرگز استخدام نمیکنند. بقیه، با تبصرههایی، از دروغ چشمپوشی میکنند. وقتی از هر ۱۰ نفر، ۸ نفر دست کم درباره یکی از جنبههای خود دروغ گفتهاند و دو سوم کارفرماها که میگویند در هر حال این افراد را استخدام میکنند، این یعنی بعید است نیروی کار شرکت شما، متشکل از افراد دارای انرژی و هوش و راستی باشد.
بافت این را میداند. به همین علت است که اینقدر به راستی اهمیت میدهد. شاید استخدام فرد مناسب طول بکشد اما در نهایت، زمانی که صرف کردید میتواند یک سرمایهگذاری با ارزش باشد.
استعفای بزرگ
نوامبر پارسال، حدود ۴/ ۵میلیون نیروی کار آمریکایی از کار خود استعفا داده و به دنبال فرصتهای شغلی دیگر رفتند. این بالاترین رقم استعفا در یک ماه است که از سال ۲۰۰۰ تا به حال ثبت شده (تا قبل از سال ۲۰۰۰، این آمار ثبت نشده بود). این اتفاق کوچکی نیست. حجم استعفاها آنقدر بالا بوده که نامش را «استعفای بزرگ» گذاشتهاند. استعفای بزرگ، باعث پیدایش روند دیگری به نام «شروع تازه» شده. مدیران ارشد و رهبران منابع انسانی شرکتهای بزرگ و کوچک حالا دارند درباره استراتژیهای حفظ و مشارکت نیروی کار خود تجدیدنظر میکنند تا تبعات ناشی از این استعفاها متوقف شود. در اینجا بد نیست دوباره سراغ توصیههای بافت برویم که بیارتباط به استعفای فلهای کارمندها نیست.
بافت: شغلی پیدا کنید که عاشقش هستید
وارن بافت یک راهحل ساده برای این مشکل دارد که بارها دربارهاش صحبت کرده. او در سخنرانیای برای دانشجویان مدرسه کسب و کار دانشگاه کالیفرنیا، این پیشنهاد را ارائه کرد:
«از شما خواهش میکنم شغلی انتخاب کنید که عاشقش هستید. باید عقلتان را از دست داده باشید اگر دائما شغلهایی انتخاب میکنید که دوست ندارید، صرفا به خاطر آنکه رزومهتان درخشان شود.» خب، این توصیه خوبی است اما یک کارجو نمیتواند در مصاحبه توی چشمهای مدیر استخدام زل بزند و به او اعلام کند: «من شغلی میخواهم که عاشقش باشم.» اگر امکان پیدا کردن شغلی که عاشقش هستیم وجود نداشت، شاید بشود کاری کرد که شغل فعلیمان را دوست داشته باشیم. سوال اصلیای که رهبران باید جوابش را پیدا کنند، سوالی است که فرهنگ شرکت را نشانه میگیرد: «چطور محیط کاری فراهم کنیم که در آن افراد، کاری که عاشقش هستند را انجام دهند و در نتیجه آن، کسب و کار به نتایج مثبت برسد؟» این مشکلی است که قبل از پاندمی باید حل میشد و قطعا حالا باید به آن رسیدگی کرد.
چطور از استعفای افراد جلوگیری کنیم؟
برای آنکه توصیه وارن بافت را در بستر کسب و کار محلی به کار ببرید، ابتدا باید این را بپذیرید که نسل جدید کارکنان، انتظارات کاملا متفاوتی دارد. بنابراین، مدیران باید بر اساس یکسری قوانین جدید، عمل کنند. در اینجا، یک نقشه راهنما را میبینید برگرفته از کتاب راهنمای مربیگری و آموزش خودم، که با استفاده از آن به کارکنانتان کمک میکنید شغلشان را دوست داشته باشند:
۱- کار را هدفمند کنید
عرصه کار در آینده، هدفمحور و دارای آزادی عمل است. یعنی هر کس مالک و مسوول کاری است که انجام میدهد، چه وقتی که برای خود کار میکنید و چه زمانی که با همکاران برای خلق یک ارزش، همکاری میکنید.
۲. محیطی دارای ارزشهای مشترک بسازید
بیایید قبول کنیم که بعضی محیطهای کار میتواند طاقتفرسا، دچار دسیسه و پر از افراد سمی باشد اما محیط کاری خوب است که افراد، «عاشق» آمدن به سر کار باشند. در چنین محیطی، فرهنگ مثبت و انگیزهبخش است. وقتی همکاران و مدیران در یک محیط امن روانی کار میکنند و ارزشها، اخلاقیات، اعتقادات و هنجارهای مشترک دارند، تک تک افراد به شکلی منحصر به فرد، در جایگاهی قرار گرفتهاند که عشق دهند و عشق بگیرند بدون ترس از جریمه. این به افزایش عملکرد کلی شرکت منجر میشود که نهایتا افراد مشابه را که عاشق کارشان هستند، جذب میکند.
۳- مدیران میانی را توانمند کنید
در بسیاری از سازمانهایی که آموزششان دادهام، وظیفه مدیری که بالای سر کارمند است، این است که ترتیبی دهد کارها جلو بروند و قوانین و سیاستها اجرایی شوند. در اینجا فرصتی هست که به آنها اختیار و قدرت داده شود تا مدیریت را یاد بگیرند اما آنها چنین امکانی ندارند چون آزادی و استقلال تصمیمگیری ندارند که بتوانند روی جنبههای انسانی کارشان تمرکز کنند.
وقتی به مدیران، آزادی داده میشود و شروع میکنند به تمرکز روی رابطه با کارمندها (گوش دادن به نیازها، دغدغهها و ایدههای آنها)، زودتر به راهحلهای نوآورانه میرسند.
بارها از مدیران شنیدهام که میگویند «نمیتوانم به درخواست کارمندم رسیدگی کنم چون سیاست شرکت اجازه نمیدهد و دستم بسته است.» حالا که دور، دور انعطافپذیری و سلامت است، مدیران ارشد باید به مدیران میانی آزادی عمل دهند تا بتوانند غریزه انسانی خود را تمرین و به واسطه آن، نیازهای کارکنانشان را رفع کنند. مثلا شاید لازم باشد سیاستها طوری تغییر کنند که متناسب با نقاط قوت و شخصیت اعضای تیم باشد. در نتیجه، محیطی شکل میگیرد که در آن، هم کارکنان و هم مدیران میانی دوست دارند در آنجا بمانند چون احساس «دوست داشته شدن» و حمایت شدن از مدیران ارشد میگیرند.
۴- مدیران دارای شخصیت را استخدام کنید و ارتقا دهید
افرادی که دارای شخصیت و صداقت هستند، قابل اعتمادند، حالا در هر سطحی از مدیریت که باشند. شما نگران اقدامات چنین فردی نیستید. نگران نیستید که شما را زیر پا له کند. و این محیط کار را جذاب و مملو از عشق میکند. فرد با شخصیت همچنین، صداقت و افراد صادق بیشتری را به سوی سازمان روانه میسازد. به این ترتیب، محیط کار برای کسانی که دنبال چنین چیزی هستند، جذاب میشود. همه دوست دارند چنین جایی کار کنند.
فراموش نکنید کارکنانی که عاشق کارشان هستند، انگیزه بیشتری دارند که زمان بیشتری برای انجام کارها صرف کنند. آنها کارها را انجام میدهند چون «دوست دارند» نه از سر رفع تکلیف یا اجبار.
قابلیت اعتماد
یکی دیگر از ویژگیهای مورد تاکید وارن بافت، مورد اعتماد بودن کارجو است. کارفرماها همواره به دنبال استخدام کارجوی بیعیب و نقص هستند اما در این راستا، معیارهای مناسبی را در اولویت قرار نمیدهند. آنها بیش از حد روی مهارتها و تجربیات زوم میکنند. اما به ندرت از خودشان میپرسند: «آیا این آدم قابل اعتماد است؟» بافت که یکی از موفقترین سرمایهگذاران جهان است در سخنرانیای در سال ۱۹۹۸ خطاب به دانشجویان دانشگاه فلوریدا بر اهمیت اعتماد تاکید کرد. اما منظور او از قابلیت اعتماد چیست؟
نیرویی که از ۱۰۰ نفر بهتر است
استخدام یک نیروی قابل اعتماد یعنی حصول اطمینان از اینکه او صادق و شریف باشد، یعنی حتی وقتی کسی حواسش به او نیست، به استانداردها و اصولی پایبند باشد. با وجدان و وظیفهشناس باشد، مطمئن باشید که درست قضاوت میکند و به آنچه میگوید عمل میکند.
نیازی به نظارت بر او یا مدیریت ذرهبینی او نداشته باشید: اهداف تیم را درک کند و به اندازه شما، به کیفیت کار اهمیت دهد.
خود بافت نیز این ویژگی را بسیار ارج مینهد تا جایی که در نامهای به سهامداران در سال ۲۰۰۳، عقد قرارداد با شرکت مکلین وابسته به والمارت را به عنوان مثال آورد. یک قرارداد عظیم با یک شرکت بزرگ. فرآیند تایید قاعدتا باید کلی طول میکشید. دهها وکیل باید تک تک قراردادها و اسناد و توافقات را میخواندند. یک لشکر حسابدار باید تک تک آیتمها در صورتهای مالی شرکت را بررسی میکردند. ومیلیونها دلار و ماهها زمان لازم بود تا پروسه کامل شود. اما بافت تنها با صرف دو ساعت، یعنی در یک جلسه دو ساعته و یک دست دادن، قرارداد را نهایی کرد. او میگوید: «بررسی خاصی نکردیم. میدانستم که همه چیز دقیقا همانی خواهد بود که والمارت گفته بود. و همانطور هم شد.»
یک جلسه دو ساعته و دست دادن و تمام؟ تصور کنید که چقدر زمان و پول و زحمت هدر میرفت اگر بافت به طرف مقابل اعتماد نداشت. جلوگیری از اتلاف این همه سرمایه، صرفا به این خاطر بود که یکی از طرفین مطمئن بود طرف مقابل به حرفهایش عمل میکند. در مورد استخدام هم همین است. داستان بافت نشان میدهد که اعتماد چه اهرم قدرتمندی است که با اتکا به آن، با تلاشی ناچیز میتوانید نتایج عالی بگیرید. بهتر است یک کارجوی کم تجربه اما صادق، مبتکر و باهوش را استخدام کنید. به هر حال اگر او سابقه خودجوش بودن و اخلاقمداری و تشخیص مشکل را داشته باشد، احتمالا عملکرد بالایی نیز خواهد داشت. بدون اعتماد، داشتن یک تیم با عملکرد بالا ممکن نیست.
راز موفقیت ثروتمند ترین مرد دنیا چیست؟
موبو ايران/ ايلان ماسک، مدير شرکت خودروسازي تسلا و برنامه فضايي اسپيسايکس به تازگي با پشت سرگذاشتن جف بزوس، موسس آمازون به عنوان ثروتمندترين فرد جهان معرفي شد.
به دنبال رشد سهام شرکت تسلا، ارزش داراييهاي اين کارآفرين آمريکايي از مرز ۱۸۵ ميليارد دلار گذشت.
اما راز موفقيت او چيست؟ چند سال پيش نزديک به يک ساعت با ايلان ماسک در اين باره حرف زدم و حالا که او به موفقيتي تازه رسيده، تصميم گرفتم دستي به سر و روي مصاحبهام بکشم و آن را با شما به اشتراک بگذارم. پس اين شما و اين هم توصيههاي ايلان ماسک براي موفقيت در کسب و کار:
۱- مسأله پول نيست
اين نکتهاي کليدي در نگرش ايلان ماسک به تجارت محسوب ميشود. سال ۲۰۱۴ که با او مصاحبه کردم، او گفت نميداند چقدر ثروتمند است: «اين طور نيست که انبوهي از پول نقد در جايي وجود داشته باشد. واقعيت فقط اين است که من تعدادي راي مشخص در تسلا، اسپيسايکس و سولارسيتي دارم و بازار روي آن آرا ارزش ميگذارد.»
آقاي ماسک با ثروتاندوزي «از راه درست و اخلاقي» مخالفتي ندارد، اما ميگويد انگيزه اصلي براي او پول نيست. رويکردي که ظاهرا نتيجه هم داده است.
ارزش دارييهاي آقاي ماسک که شخصيت توني استارک، کاراکتر اصلي مجموعه فيلمهاي مرد آهنين با بازي رابرت داوني جونيور از او الهام گرفته شده، در ۲۰۱۴ و موقع انجام اين مصاحبه شايد به ۱۰ ميليارد دلار ميرسيد.
شرکت توليد خودروهاي برقي او، تسلا به ويژه بسيار خوب عمل کرده است. سهام اين شرکت طي سالهاي گذشته رشدي چشمگير داشته و ارزش کنوني آن به بيش از ۷۰۰ ميليارد دلار ميرسد. با اين پول ميشود فورد، جنرال موتورز، بيامو، فولگسواگن و فياتکرايسلر را خريد و باز هم پول کافي براي خريد فراري داشت.
اما آقاي ماسک که امسال ۵۰ ساله ميشود انتظار ندارد ثروتمند بميرد. او گفت فکر ميکند بيشتر پولش را صرف ساخت پايگاهي در مريخ کند و تعجب نخواهد کرد اگر همه ثروتش هم خرج اين پروژه شود.
احتمالا او هم مثل بيل گيتس داشتن ميلياردها دلار پول در حساب بانکي خود موقع مرگ را نشانه شکست ميداند، چون معنايش اين است که از ثروتش به خوبي استفاده نکرده است.
۲- به دنبال علايق خود برويد
گفته ميشود رابرت داوني جونيور براي اجراي نقش مرد آهنين از ايلان ماسک الهام گرفته است
ساخت پايگاه در مريخ، کليد فهم آن چيزي است که از نظر ايلان ماسک نقشي اساسي در موفقيت دارد.
او به من گفت: «ميخواهي همه چيز در آينده بهتر شود. ميخواهي اين چيزهاي هيجانانگيز تازه، زندگي را بهتر کنند.»
براي نمونه اسپيسايکس را در نظر بگيريد. او به من گفت اين شرکت را راهانداخته، چون انتظار داشت برنامه فضايي آمريکايي جاهطلبانهتر باشد.
او گفت: «انتظار داشتم از زمين فراتر برويم، آدم به مريخ ببريم و در ماه پايگاه بسازيم، ميداني، فکرم اين بود که پروازهاي مرتب به مدار زمين داشته باشيم.»
وقتي اين اتفاق نيفتاد، ايده ماموريت «مارس اوسيس» به ذهنش رسيد؛ پروژهاي که هدفش فرستادن يک گلخانه مينياتوري به سياره سرخ بود. ايلان ماسک با اين کار ميخواست مردم را دوباره به فضا علاقهمند کند و دولت آمريکا را به افزايش بودجه ناسا وا دارد.
اما در حالي که براي راهاندازي اين پروژه تلاش ميکرد، متوجه شد مسأله «نبود خواست و اراده نيست» و فناوري فضايي بيش از آنچه بايد، هزينه به همراه دارد؛ و به اين ترتيب کمهزينهترين شرکت پرتاب موشک جهان پا به عرصه وجود گذاشت.
اما نکته مهم اين است که هدف او از اين کار پول در آوردن نبود بلکه ميخواست انسان را به مريخ ببرد.
ماسک به من گفت خودش را بيشتر يک مهندس ميداند تا يک سرمايهگذار و علاقهاش به پيدا کردن راهحل براي مشکلات تاکتيکي چيزي است که هر روز صبح براي بيدار شدن از خواب به او انگيزه ميدهد؛ و معيار او براي سنجش پيشرفت هم همين است، نه پر کردن حساب بانکي اش. او خوب ميداند هر مانعي که در کسب و کار خود پشت سرميگذارد، به همه کساني که به دنبال راهحل براي مشکلي مشابه هستند، کمک خواهد کرد و اثرش هميشگي خواهد بود.
به همين دليل هم بود که چند سال پيش کمي قبل از همين مصاحبه، اعلام کرد براي سرعت بخشيدن به روند ساخت خودروهاي برقي در سراسر جهان، حقوق انحصاري ثبت اختراع تسلا را همگاني ميکند.
۳- از داشتن فکرهاي بزرگ نترسيد
يکي از نکات قابل توجه در رابطه با ايلان ماسک، جسارت و بيپروايي او در کسب و کار است.
او ميخواهد انقلابي در صنعت خودروسازي ايجاد کند. به دنبال تبديل کردن مريخ به سکونتگاهي براي انسانهاست و قصد دارد قطارهاي فوقسريعي راه بيندازد که در تونلهاي زيرزميني خالي از هوا حرکت ميکنند. پيوند زدن هوش مصنوعي به مغز انسان و ايجاد تحولي عظيم در صنايع انرژي خورشيدي و باتريسازي از جمله ديگر اهداف اوست.
اما پروژههاي او يک وجه اشتراک دارند: همگي يادآور خيالپردازيهاي آينده گرايانهاي هستند که اوايل دهه ۸۰ ميلادي در مجلههاي کودکان زياد ديده ميشد.
خود ماسک هم هميشه آشکارا گفته کتابها و فيلمهاي دوران کودکياش در آفريقاي جنوبي، الهام بخش او بودهاند و اين مساله ما را به سومين توصيه ايلان براي موفقيت در کسب و کار ميرساند، اين که هيچوقت پا پس نکشيم.
او معتقد است سياستهاي تشويقي بيشتر شرکتها روي بلندپروازيهاي کوچک تمرکز دارند: «بسياري از شرکتها به دنبال تغييرات کوچک تدريجي هستند. اگر به عنوان مديرعامل يک شرکت بزرگ، به دنبال پيشرفتي در مقياس کوچک باشيد و اين روند بيشتر از حد انتظار طول بکشد و نتيجه چنداني هم به دنبال نداشته باشد، هيچکس شما را سرزنش نخواهد کرد.» ميتوانيد بگوييد تقصير شما نبوده و آن را به گردن شرکتهاي تامينکننده کالا و مواد اوليه بيندازيد.
ايلان ماسک معتقد است اگر مديرعامل جسوري باشيد و هدفتان دستيابي به پيشرفتي واقعا قابل توجه باشد، در صورتي که به نتيجه نرسيد قطعا اخراج خواهيد شد. او ميگويد به همين دليل است که بيشتر شرکتها حتي جرات تصور توليدات جديد را ندارند و روي پيشرفتهاي کوچک در توليدات کنوني خود تمرکز کردهاند.
بنابراين، توصيه آقاي ماسک اين است که مطمئن شويد روي اهداف به تعبير او «مهم» تمرکز داريد.
در ميان اهداف خود او دو مورد بسيار تاثيرگذار به چشم ميخورند.
اول اين که او به دنبال سرعت بخشيدن به روند گذار از سوختهاي فسيلي است. خودش در اين باره ميگويد: «نفت و گاز را از ميادين بسيار عميقي بهرهبرداري ميکنيم که از دوره کامبرين (۵۴۲ ميليون سال پيش) نور به آنها نتابيده است. اگر آخرين مواجهه يک ماده با نور به زماني بازميگردد که اسفنج پيچيدهترين جاندار محسوب ميشده، واقعا بايد به عاقلانه بودن اقداممان شک کنيم.»
دومين اقدام مهم او اين است که ميخواهد با تبديل مريخ به سکونتگاهي انساني و «ايجاد زندگي چند سيارهاي»، بقاي طولاني مدت بشريت را تضمين کند.
پس همانطور که گفتم، افکار بزرگ داشته باشيد.
۴- براي ريسک کردن آماده باشيد
اين مسالهاي کاملا بديهي است.
براي رسيدن به هدف بايد آمادگي رويارويي با ريسک مالي را داشته باشيد و اين طور که پيداست ايلان ماسک بيشتر از خيليها دست به خطر زده است.
او در سال ۲۰۰۲، دو شرکت اول خود (زيپ۲ که به روزنامهها خدمات راهنماي شهري آنلاين ارايه ميداد و پيپل که در زمينه تجارت الکترونيکي فعال است) را فروخته بود و در حالي به دهه ۳۰ زندگي خود پاميگذاشت که ۲۰۰ ميليون دلار پول در حساب بانکياش داشت.
او ميگويد برنامهاش اين بوده که نيمي از ثروت خود را صرف کسب و کارهايش کند و بقيه آن را نگه دارد. اما اوضاع طبق برنامه پيش نرفت. وقتي با او ملاقات کردم، تازه تاريکترين دوره زندگي حرفهايش را پشت سر گذاشته بود.
شرکتهاي جديد او با انواع و اقسام مشکلات اوليه روبرو شده بودند. اسپيسايکس در سه عمليات اول پرتاب موشک خود شکست خورده و شرکت تسلا هم با مشکلات مختلفي در زمينه توليد، زنجيره تأمين و همينطور طراحي روبرو شده بود.
بعد هم بحران مالي از راه رسيد.
ماسک بر سر دوراهي سختي قرار گرفته بود: «يا بايد پولم را حفظ ميکردم که در آن صورت شرکتها نابود ميشدند، يا همه چيز را دست شانس ميسپردم و هر چه برايم باقيمانده بود را سرمايهگذاري ميکردم.»
او همه پولش را صرف سرمايهگذاري کرد و به گفته خودش به جايي رسيد که آنقدر بدهکار بود که براي پرداخت هزينههاي زندگي از دوستانش پول قرض ميگرفت.
اما آيا تصور ورشکستگي او را به وحشت ميانداخت؟
آن طور که خودش به من گفت از اين بايت هيچ ترسي نداشت: «شايد مجبور شوم بچههايم را به مدرسه دولتي بفرستم. چه اهميتي دارد، خود من هم در مدرسه دولتي درس خواندهام.»
۵- به منتقدان توجه نکنيد
آنچه او را به شدت شوکه کرد، خوشحالي برخي کارشناسان و مفسران از مشکلات او بود. اثرات اين دلخوري حتي در ۲۰۱۴ و موقع انجام اين مصاحبه هم کاملا حس ميشد.
آقاي ماسک گفت: «اين همه شادماني از بدحالي ديگران واقعا حيرتانگيز بود. برخي وبلاگها براي مرگ تسلا ساعتشماري ميکردند.»
به ايلان گفتم به نظر من مردم دوست دارند شکستاش را ببينند، چون نوعي از تکبر در بلندپروازي او وجود دارد.
اما خودش موافق نبود: «من فکر ميکنم اين که بگويي قطعا يک کاري را انجام خواهي داد، متکبرانه است، اما فرق ميکند اگر بگويي روياي چيزي را در سر داري و همه تلاشت را برايش ميکني.»
اين نکتهاي است که ما را به درس بعدي ايلان ماسک براي موفقيت در کسب و کار ميرساند: به حرف آنهايي که انتقاد ميکنند، گوش ندهيد.
ايلان به من گفت موقع راهاندازي شرکت اسپيسايکس يا تسلا حتي فکرش را هم نميکرده بتواند از آنها پول دربياورد. واقعيت اين است که خيليهاي ديگر هم چنين تصوري داشتند.
اما ايلان به آدمهاي بدبين اعتنايي نکرد و در هر شرايطي به کار خود ادامه داد.
اما چرا؟ يادتان باشد در مورد مردي حرف ميزنيم که معيارش براي موفقيت نه ميزان درآمد که موفقيت در حل مشکلات مهم است و ميتوانيد تصور کنيد اين رويکرد چه حس رهاييبخشي دارد. او نگران اين نيست که به خاطر نتيجه بخش نبودن ريسک بزرگ اقتصادياش احمق به نظر برسد و تنها چيزي که برايش اهميت دارد، دنبال کردن ايدههاي مهم است.
چنين رويکردي تصميمگيري را هم بسيار سادهتر خواهد کرد، چون ميتواني تنها روي چيز تمرکز داشته باشي که به اهميت آن باور داري.
به نظر ميرسد بازار هم کاري که او انجام ميدهد را دوست دارد.
در ماه اکتبر، بانک سرمايهگذاري مورگان استنلي آمريکا روي شرکت اسپيسايکس او ۱۰۰ ميليارد دلار ارزش گذاشت.
اسپيسايکس تحولي در اقتصاد پروازهاي فضايي ايجاد کرده، اما آنچه ماسک بيش از هر چيز به آن افتخار ميکند، نقش شرکت او در تقويت برنامه فضايي آمريکاست.
فضاپيماهاي کرو دراگون ساخت شرکت او سال گذشته ۶ فضانورد را به پايگاه فضايي بينالمللي بردند. از زمان بازنشستگي شاتلهاي فضايي در۲۰۱۱، اين اولين بار بود که در خاک آمريکا چنين ماموريتي انجام ميشد.
۶- از زندگي خود لذت ببريد
اگر از اين راهنماييها پيروي کنيد و کمي هم شانس بياوريد، به ثروت و شهرتي باورنکردني خواهيد رسيد. بعد از آن ميتوانيد کم کم از لاک خود بيرون بيايد.
ايلان ماسک به اعتياد به کار شهرت دارد و ميگويد ۱۲۰ ساعت در هفته کار ميکند تا توليد خودروي تمام برقي مدل ۳ تسلا طبق برنامه پيش برود، اما به نظر ميرسد دارد از زندگياش لذت هم ميبرد.
شکايتهايي که به اتهام توهينهاي اخلاقي ايلان ماسک عليه او مطرح شد، همينطور استفاده از مواد مخدر در يک مصاحبه زنده و واکنشهاي جنجالياش در شبکههاي اجتماعي، او را به موضوع داغ بحثها تبديل کرد.
در ۲۰۱۸ وقتي از برنامه خود براي تبديل تسلا به يک شرکت خصوصي خبر داد، با نهاد ناظر بر مقررات اقتصادي آمريکا به مشکل خورد. سال گذشته هم وقتي شيوع کوويد-۱۹ تسلا را مجبور کرد کارخانه خود در سانفرانسيسکو را تعطيل کند، او به يکي از مخالفان محدوديتهاي مربوط به مهار ويروس کرونا تبديل شد.
او در توييتر خود نوشت ترس از ويروس "احمقانه "است. او دستور ماندن در خانه را اقدامي «فاشيستي» و ناقض حقوق اساسي خواند و آن را با «به اجبار زنداني کردن مردم» مقايسه کرد.
ايلان ماسک در تابستان اعلام کرد قصد دارد تمامي داراييهاي مادياش را بفروشد، چون «روي شانهاش سنگيني ميکنند.»
چند روز بعد هم در توييتر نوشت ميخواهد اسم «x æ a-۱۲» را روي پسر تازه متولد شدهاش بگذارد.
اما اين رفتارهاي غيرقابل پيشبيني ظاهرا بر کسب و کار ايلان ماسک تاثيري نگذاشته و اين کارآفرين آمريکايي هنوز هم مثل گذشته بلندپرواز است.
او در ماه سپتامبر از عرضه خودروي «مسحور کننده» ۲۵ هزار دلاري خود ظرف سه سال خبر داد و گفت در آينده نزديک ماشينهاي همه شرکتهاي خودروسازي به طور کامل خودران خواهند بود.
اما سال گذشته ميلادي براي او با يک انفجار واقعي در ماه دسامبر به پايان رسيد. نمونه اوليه موشک ستارهپيماي اسپيس ايکس که انتظار ميرود حامل اولين انسانها به مريخ باشد، ۶ دقيقه پس از پرتاب آزمايشي مجبور به بازگشت و در لحظه فرود منفجر شد. آزمايشي که خود ايلان ماست آن را موفقيتي «شگفتانگيز» توصيف کرد.
افراد موفقی که دیر شروع کردند
با سلام خدمت همراهان عزیز مشاور سئو، من محمدرضا عباسپور هستم و در این مقاله قصد دارم افراد موفقی که دیر شروع کردند رو بهتون معرفی کنم و اصطلاحا پرده از راز اونها بردارم. امیدوارم تا آخر این مقاله با من همراه باشید و نظرات خودتون رو با مجموعه ما به اشتراک بزارید.
اگه شما هم جزو افرادی هستید که به سن و سال برای شروع کسب و کار اعتقاد دارید و خودتون رو به سن شناسنامه ای محدود کردید و اجازه نمیدید که به دنبال رویاهاتون برید، پس نمیتونید جزو کسانی باشید که این مقاله براتون کارآمد باشه!
اما امروز میخوام این رو بهتون بگم که افراد زیادی وجود داشتند و هستند که برندهای زیادی رو تاسیس کردند و اصلا به سنی که داشتند توجهی نکردند و در سن میان سالی و حتی پیری به موفقیت رسیدند و شرکت و برندی که میخواستند رو تاسیس کردند.
این موضوع رو همه ما قبول داریم که افراد موفق زیادی بودند که از کودکی به دنبال رویاهای خودشون رفتند و در واقع از پایه شروع کردند. خیلی این نمونه ها زیاد هستند و حتی اگه توی دور و اطراف خودمون هم نگاه کنیم، این افراد رو پیدا خواهیم کرد.
موضوع این مقاله افراد موفقی هستند که در سنین بالا و در 35، 40 و 50 سالگی از کاری که داشتند دست کشیدند و به سراغ علاقه خودشون رفتند و شرکت و برند خودشون رو ساختند. در ادامه به معرفی تک تک این افراد میپردازم و راز موفقیت اونهارو به شما خواهم گفت.
آشنایی با افراد موفقی که دیر شروع کردند
1.سام والتون:
این شخص در 44 سالگی از کاری که داشت دست کشید و به سراغ علاقه ای که داشت رفت و برند وال مارت (wal-mart) رو به ثبت رسوند. اون کسب و کار خودش رو شروع کرد و نه تنها شکست نخورد بلکه در سال 2014 توی مجله فوربز رتبه 19 پرازرش ترین برندهای جهان رو نصیب خودش کرد.
شما به سراغ هر کتابی در حوزه بازاریابی و فروش برید حتما مثالی از وال مارت به عنوان سلطان خرده فروشی دنیا خواهید دید. امروزه وال مارت (wal-mart) به عنوان بزرگترین فروشگاه های زنجیره ای در دنیا شناخته میشه و 5700 فروشگاه، 1350 خرده فروشی و بیش از 2000 فروشگاه که ترکیبی از انواع سبزی ها و میوه ها هستند رو در بر میگیره.
راز موفقیت این برند که توسط سام والتون در سال 1962 افتتاح شده، تمرکز بر عرضه محصولات ارزان و با کیفیت بوده و این موضوع باعث شده تا مشتریان این برند لذت کافی رو از خرید خودشون داشته باشند.
سام والتون یکی از افراد موفقیست که در میان راز موفقیت ثروتمندان دنیا چیه؟ سالی توانست خودش را اثبات کند
2.چارلز فلینت:
این شخص در سن 61 سالگی باز هم دست از رویای خودش بر نداشت و تونست یکی از بزرگترین شرکت های تاریخ دنیا رو ثبت کنه و اون شرکت همون طور که همتون میشناسید IBM هست. از استراتژی های بازاریابی IBM که باعث شد تا سهم 70 درصدی از بازار کامپیوتر رو از آن خودش کنه این بوده که فروشندگانی رو تربیت کرده که با راه کارهایی مثل ارتباط بیشتر با مشتری، گذاشتن قرار ملاقات و اجازه دادن به مشتریان برای سوال کردن و حل مشکلات خودشون (بدون اون که نیاز به خرید باشه) با رسوخ در ذهن مشتری اونهارو مجاب به این میکنند تا IBM اولین انتخابشون باشه.
3.لیو شوانژی:
لیو شوانژی توی 39 سالگی تونست به آرزوی خودش برسه و شرکت لنوو (Lenovo) رو تاسیس کنه. جالبه بدونید اسم اول این برند معروف، لجند (Legend)بوده. شرکت لنوو در سال ۲۰۰۵ با واحد مربوط به تولید رایانهی شخصی شرکت آیبیام (IBM) ادغام شد.
هر چند این شرکت با نداشتن استراتژی های دقیق بازاریابی و آشنایی نداشتن با بازار تکنولوژی(به گفته آقای شوانژی) مسیر پر فراز و نشیبی رو برای موفقیت طی کرده. ولی امروزه راه خودش رو پیدا کرده و بهعنوان یکی از ۳ تولیدکنندهی برتر کامپیوترهای شخصی توی جهان شناخته میشه. شرکت لنوو در حال حاضر در بیش از ۶۰ کشور شعبه داشته و بیش از ۶۰ هزار کارمند در سراسر دنیا داره که نشون از موفقیت این برند هم هست.
4.رید هافمن:
رید هافمن به رشتههای مختلف علاقه داشت، از فلسفه گرفته تا رایانه و دلش میخواست توی جهان تاثیرگذار باشه. اول به سراغ نویسندگی رفت ولی خیلی زود به این نتیجه رسید که وسعت تاثیرگذاری یک نویسنده اون قدری که اون رو راضی کنه نیست! این باعث شد که به تجارت روی بیاره و در سن 36 سالگی و در سال 2002 شبکهی اجتماعی معروف لینکدین (LinkedIn) رو تاسیس کنه.
از استراتژی های بازاریابی لینکدین که باعث شده به این حد از شهرت برسه این هست که این شبکه اجتماعی منابع بسیار زیادی رو در اختیار کاربران قرار میده و منبع بسیار ایدهآلی برای بازاریابی برای شرکتهای B2B به حساب میاد و باعث بهبود روابط کاری اونها هم میشه.
پیشنهاد میکنم اگه تا به حال وارد لینکدین نشدید، شما هم به سراغ این شبکه اجتماعی برید و از اون استفاده کنید تا درهای موفقیت به سمت شما و شرکتی که دارید بیشتر باز بشه.
5.ماسارو ایبوکا:
ماسارو ایبوکا در سن 38 سالگی تونست باز هم به مانند سایر افرادی که از قبل اسم بردم دست از کاری که داشت بکشه و برند محبوب و معروف سونی رو در سال 1945 تاسیس کنه. پلی استیشن یکی از پرچمداران شرکت سونی به حساب میاد.
این محصول در سال ۱۹۹۴ در بازار ژاپن به فروش رسید و در سال ۱۹۹۵ وارد آمریکا و اروپا هم شد. این دستگاه بهاندازهای در بین مردم محبوب شد که میزان فروش اون تا پایان سال ۱۹۹۶ به ۱۰ میلیون دستگاه رسید و در سال ۱۹۹۸ حدود ۵۰ میلیون از اونها فروخته شده بود. تولید مدلهای جدید این محصول همچنان ادامه داشته و طرفداران زیادی در سراسر دنیا داره. سونی تونست در تموم این سالها با استفاده از خلاقیت و نوآوری همه بحرانها رو پشت سر بزاره و بهعنوان یکی از ۵ شرکت برتر در تولید تلویزیون دنیا معرفی بشه.
این شرکت در حال حاضر بیش از ۱۲۵ هزار کارمند در سراسر جهان داره. شعار فعلی شرکت سونی make.believe بوده و استراتژی بازاریابی اون این هست که قصد داره با هر محصولی که ارائه میده، مشتریهای خودش رو از نظر احساسی هیجانزده کنه و با کیفیت بالای محصولاتش ارتباط قوی تری رو با مشتریانش داشته باشه.
Masaru Ibuka یکی از افراد موفقی که دیر شروع کردند
6.آمانسیو اورتگا:
آمانسیو اورتگا در سن 39 سالگی و در سال 1975 تونست برند زارا رو تاسیس کنه و به آرزوی خودش برسه. جالبه بدونید در زمان رشد این شرکت، کشور اسپانیا درگیر جنگ داخلی بوده و این موضوع هم نتونست جلوی پیشرفت این برند معروف پوشاک رو بگیره. استراتژی بازاریابی این شرکت و در واقع شعارش این بوده که به مشتری در سریع ترین زمان ممکن هر چی که میخواد رو بدیم.
میشه گفت عدم قاطعیت این برند در تصمیم گیری و آمادگی برای تغییر و سلیقه ی بازار راز موفقیت این برند محسوب میشه. گذشته ی Zara به خوبی نشون میده که بازار موفق برای کسب و کار یک بازار زنده و فعال هست که هر لحظه بتونیم کمی اون رو تغییر بدیم و خوبه که ما هم با کم کردن تعصب خودمون در تصمیم گیری ها، اجازه ی پیشرفت و بهبود شرایط کسب و کار رو به خودمون بدیم.
7.ویلیام بوئینگ:
ویلیام بوئینگ شرکت بوئینگ رو در سن 35 سالگی تاسیس کرد. خلاقیت و خطرپذیری ویلیام بوئینگ به حدی بود که برای تحقق رویاهای برادران رایت دست به اقدام مهمی بزنه و حدود یک قرن پیش، شرکت هواپیمایی بوئینگ رو راه اندازی کنه.
شاید بتونم بگم که از استراتژی های بازاریابی این شرکت که باعث موفقیت اون هم شده، حضور پر رنگ و قدرتمند در حوزه های مختلف و تنوع بی نظیرش بود. چشم انداز وسیعی که این شرکت داشت همیشه اونهارو به سمت سودآوری بیشتر میبرد و این خودش عامل مهمی برای موفقیت به شمار میاد.
امروزه بوئینگ به بزرگترین و برترین تولیدکننده هواپیماهای تجاری و دومین شرکت بزرگ در زمینه صنایع دفاعی و پیشروترین شرکت در طراحی و ساخت موشکها، ماهوارهها و سفینههای فضایی تبدیل شده. دستیابی به جایگاه ۲۸ در جمع 500 شرکت برتر جهانی و حفظ اقتدار یک قرن حاکمیت در صنعت هوایی و نفوذ به بیش از ۹۰ کشور جهان و تامین ۷۵ درصد هواپیماهای مسافربری جهان که قدرتی کم نظیر به حساب میاد، کارنامه درخشانی هست که ویلیام بوئینگ سنگ بنای اولیه اون رو پیاده سازی کرد.
8.گوردون مور:
گوردون مور تونست به مانند سایر افراد موفقی که تا به حال اسم بردم از کاری که داشت دست بکشه و شرکت اینتل رو در سن 39 سالگی تاسیس کنه. شاید اسم قانون مور رو شنیده باشید، این قانون ارتباط مستقیمی با تاسیس اینتل داره.
گوردون مور یکی از تأثیرگذارترین افراد در تاریخ دنیای کامپیوتر محسوب میشه و در طول دوران فعالیت خودش بهخاطر دستاوردهای متعددی که خصوصا در صنعت تولید تراشه داشته، جوایز و افتخارات زیادی رو هم کسب کرده.
اینتل در حال حاضر به عنوان غول پردازنده جهان شناخته میشه و از استراتژی های بازاریابی اونها که منجر به رسیدن به این عنوان شده، میتونم به غلبه سریع بر نقاط ضعف و همچنین شایسته سالاری اشاره کنم.
9. کلنل ساندرز:
فکر کنم مرغ سوخاری های KFC دیگه نیاز به معرفی نداره و حتی ما هم در ایران به لطف رستوران های تقلبی با نام KFC به اندازه کافی آشنا هستیم. ولی معروفیت این رستوران ها با نام موسس اون گره خورده. کلنل ساندرز توی زندگی خودش کارهای زیادی رو تجربه کرده.
از مسئول موتور بخار گرفته تا بازاریاب بیمه و آهنگری! اما همه اینها قبل ۴۰ سالگیش اتفاق افتاده. کلنل در ۴۰ سالگی به یک روش پخت مرغ دست پیدا میکنه که خیلی به صرفه و خوشمزه بود. توی۶۲ سالگی اولین رستوران خودش رو تاسیس کرد اما زمانی او به موفق و ثروت دست پیدا کرد که در سال ۱۹۵۹ دفتر مرکزی KFC را افتتاح و شروع به فروش حق امتیاز خودش به دیگران برای تاسیس رستوران های KFC کرد.
کلنل برای بازاریابی حق امتیاز رستوران های خودش، به کل آمریکا سفر کرد! حتی شب هایی بود که توی ماشین خودش میخوابید و برای معرفی و جذب سرمایهگذاران هر کاری رو انجام داد. حتی بیمه تامین اجتماعی خودش رو به خاطر کارآفرینی از دست داد. ۵ سال بعد از اینکه دفتر مرکزی خودش رو ایجاد کرد، تونست ۶۰۰ شعبه KFC به وسیله فروش حق امتیاز ایجاد کنه و شرکتش به بالای ۲ میلیون دلار ارزش برسه.
کلنل ساندرز یا بهتر بگیم خالق برند KFC در سال ۱۹۸۰ و به عنوان یک فرد موفقی که دیر هم شروع کرد، ثروتمند از دنیا رفت. اما تا قبل اون شعب KFC از عدد ۶۰۰۰ فراتر رفت و رقم فروش اونها هم به بالای ۲ میلیارد دلار رسید.
پیر مرد موفق KFC
10.والی ای ماس:
والی به پخت و پز کلوچه علاقه خیلی زیادی داشت و نمیتونست از اون بگذره و بی خیالش بشه. شاید کمتر کسی بدونه که والی نصف عمر خودش رو توی یه دفتر پست در نیویورک مشغول به کار بود. ای ماس علاقه زیادی هم به موسیقی داشت و توی 30 سالگی هم به سراغش رفت.
اما نتونست اون جور که باید و شاید در این کار موفق بشه و فقط 25 هزار دلار پس انداز کرد. اون با استفاده از این مقدار پس انداز در 40 سالگی اولین شیرینی پزی خودش رو افتتاح کرد و در کمتر از 5 سال با توجه به تخصصی که پیدا کرده بود به درآمد 10 میلیون دلار رسید.
حالا شما در آمریکا محصولات برند Amos رو توی بیشتر فروشگاه ها و سوپر مارکت ها میتونید پیدا کنید. حالا این شخص تبدیل به یک فرد ثروتمند شده و دوره های آمورشی موسیقی و خوانندگی زیادی برای بزرگسالان برگزار میکنه و تا به امروز میلیون ها دلار برای افزایش سطح دانش به امور خیریه اختصاص داده.
11.نامیهی اودایرا:
نامیهی اودایرا در سال 1910 و بعد از تجربه کار در نیروگاه برق یک معدن و شرکتهای متعدد صنعت برق در ژاپن، در سن 36 سالگی هیتاچی رو تاسیس کرد. این شرکت در حال حاضر 11 زیر مجموعه اصلی داره که از ارتباطات و فناوری اطلاعات تا صنایع دفاعی، حمل ونقل ریلی، تأمین تجهیزات و مواد پیشرفته برای صنایع، سرمایهگذاری و مشاوره و همچنین ساخت نیروگاه رو شامل میشه.
این شرکت در سراسر جهان حدود 304 هزار کارمند داره و سرمایه این شرکت در سال 2018، صد و بیست و پنج میلیارد دلار گزارش شده.
استراتژی بازاریابی این شرکت بزرگ روی چالش ها و مشکلات بزرگ جهانی هست و همیشه در تلاش بوده با استفاده از فناوری های مدرن به بهبود خدمات شهری و زیر ساختی دنیا بپردازه و تا به اینجای کار خیلی هم موفق عمل کرده.
جمع بندی
در این مقاله به بررسی 11 فرد موفقی که دیر شروع کرده بودند پرداخته شد. امیدوارم که با خوندن این مقاله شما هم امید تازه ای گرفته باشید و از تکیه کردن به سن و سال دست بردارید و جمله ی منفی از من دیگه گذشته و پیر شدم رو هرگز به کار نبرید.
در انتها باید این رو بگم که شما با داشتن یک استراتژی خوب در بازاریابی محصولی که وارد بازار میکنید(به مانند افراد و برندهایی که معرفی کردم)، میتونید در هر زمانی که کسب و کار خودتون رو راه اندازی کردید به موفقیت دست پیدا کنید. همین امروز دست به کار بشید و نقشه موفقیت کسب و کار خودتون رو بکشید و باعث افتخار ماست هر جا سوالی داشتید و به مشکلی برخوردید از مجموعه مشاور سئو بپرسید. پیروز و موفق باشید.
دیدگاه شما